شیخانه



 

 ‎ﻋﻤﻮ ﺳﺒﺰﻓﺮﻭﺵ! - ﺑﻠﻪ

‎ﺳﺒﺰ ﻢﻓﺮﻭﺵ! - ﺑﻠﻪ

 ‎ﺳﺒﺰﺖ ﺑﺎﺭﻪ؟ - ﺑﻠﻪ

 ‎ﺷﺒﻬﺎﺕ ﺗﺎﺭﻪ؟ - ﺑﻠﻪ

‎ﻋﻤﻮ ﺳﺒﺰ ﻓﺮﻭﺵ - ﺑﻠﻪ

 ‎ﺳﺒﺰ ﻞ ﺩﺍﺭﻩ - ﺑﻠﻪ

‎ﺩﺭﺩ ﻭ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﻩ - ﺑﻠﻪ  ‎

ﻋﻤﻮ ﺳﺒﺰ ﻓﺮﻭﺵ - ﺑﻠﻪ

‎ﺗﺮﺑﻪ ﺕ ﻠﻪ - ﺑﻠﻪ 

‎ﺭﺘﻤﺶ ﻗﺮﻪ - ﺑﻠﻪ ‎

ﻋﻤﻮ ﺳﺒﺰ ﻓﺮﻭﺵ - ﺑﻠﻪ 

‎ﻣﻨﻮ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭ؟ - ﺑﻠﻪ

 ‎ﻗﺮﺑﻮﻧﻢ ﻣﺮ؟ - ﺑﻠﻪ

‎ﻋﻤﻮ ﺳﺒﺰ ﻓﺮﻭﺵ - ﺑﻠﻪ ‎

ﻣﻦ ﻧﻌﻨﺎ ﻣﺨﻮﺍﻡ - ﺑﻠﻪ 

‎ﺗﻮ ﺭﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺨﻮﺍﻡ - ﺑﻠﻪ ‎

ﻣﻦ ﺍﻧﻮﺭ ﻣﺨﻮﺍﻡ - ﺑﻠﻪ ‎

ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺷﻮﺭ ﻣﺨﻮﺍﻡ - ﺑﻠﻪ ‎

ﻣﻦ ﻋﺴﻞ ﻣﺨﻮﺍﻡ – ﺑﻠﻪ 

‎ﺗﻮ ﺭﻭ ﻞ ﻣﺨﻮﺍﻡ - ﺑﻠﻪ ‎

ﻣﻦ ﺗﺮﺏ ﻣ ﺧﻮﺍﻡ - ﺑﻠﻪ 

‎ﺗﻮ ﺭﻭ ﻪ ﺭﺑﻊ ﻣ ﺧﻮﺍﻡ – ﺑﻠﻪ ‎

ﻋﻤﻮ ﺳﺒﺰ ﻓﺮﻭﺵ _ ﺑﻠﻪ 

‎ﺻﻨﺪﻭﻗﻢ ﺩﺍﺭ؟ -بله

 ‎ﺩﺭﺩ ﻭ ﻏﻢ ﺩﺍﺭ؟ - ﺑﻠﻪ ‎

ﻣﻦ ﻠﻢ ﻣﺨﻮﺍﻡ - ﺑﻠﻪ 

‎ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﺨﻮﺍﻡ - ﺑﻠﻪ 

 

پ.ن: تا حالا کاملشو شنیده بودید؟! 

واسه خودم نوستالژیک بود:/


حکایت عشق من و تو

حکایت قهوه ایست که امروز به یاد تو تلخ نوشیدم

که با هرجرعه فکر کردم که این طعم را دوست دارم یا نه؟!

و انقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن

که انتظار تمام شدنش را نداشتم

و تمام که شد قهمیدم باز هم قهوه میخواهم

حتی تلخ؛ خیلی تلخ.


+اصل متن برای من نیست ولی دخل و تصرف زیادی توش داشتم.

 

توی زندگی همه افراد یکسری شرایط هست که ممکنه زندگی عادیشونو تحت تاثیر قرار بده. یکی از این شرایط که میشه گفت تقریبا همه آدما تجربش میکنن؛ دوران بلوغه.

برادر کوچک تر من که در حال حاضر در سن بلوغه ؛ شرایط خیلی خاصی داره به شکلی که کاملا از ما مستقل شده و از اتاقش به حموم خونه نقل مکان کرده! :)

ایشون که دیگه عملا نقش یه سوسک خونگی رو داره کل روز رو توی حموم میگذرونه.

حتی  وقتی ما هم میریم حموم اون یه گوشه واسه خودشه!

این وضع ادامه داشت تا وقتی که قبض آب اومد . اون موقع بود که بابام گفت برو بیارش بیرون و نصیحتش کن.

با هر مکافاتی که بود از حموم کشوندمش بیرون .

گفتم بزار غیر مستقیم نصیحتش کنم که غرورش نشکنه.

یه سیب آوردم و گفتم: ببین عزیزم این سیب رو میبینی؟

گفت:  نه، من خیلی وقته که دیگه چیزی رو نمیبینم:)

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها